سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهرآیینم
سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهرآیینم
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کــــاش برگ آخر تقویم عشق
خبر از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
کاش میشد عشق را تفسیر کرد
دست و پای عشق را زنجیر کرد
عجب جوش و خروشی بود عشقت
خراب باده نوشی بود عشقت
بهشتم را به سیبی داد بر باد
عجب آدم فروشی بود عشقت
نگو بار گران بودیم و رفتیم
نگو نامهربان بودیم و رفتیم
آخر اینها دلیل محکمی نیست
بگو با دیگران بودیم ورفتیم
«»«»«»«»«»
آن یار عزیزی که قرارش بودم
آسایش روز و روزگارش بودم
امروز ببین چه میکند با دل من
بیچاره منم که بیقرارش بودم
«»«»«»«»«»
جدایی
این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطره هامان خداحافظ
من میروم بدون تو اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ